شعر a44
آنچه دیدم در آن میکده جز ناله نبود
ساقی و ساغر و می در پی پیمانه نبود

شادی و وجد نوایش به لب نائی نبود
شاهدان در جهت رقص به میخانه نبود

جگر سوخته ام در ره جانانه نبود
دل سودا زده ام در پی دلدار نبود

قصه ی مطرب و آن پیر به خمخانه نبود
چونکه او رفته و در میکده آن یار نبود

2 Comments

  1. با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
    آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
    در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
    دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
    بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است
    باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم
    پیش چشم تو بمیریم که مست است، بیا
    تا به خوشباشی مستان می نابی بخوریم
    صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست
    غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
    #هوشنگ_ابتهاج
    ?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *