شعر a40

ای گُلَکِ پر ادا مست ز میخانه ای
عاشق آن خانه ای کعبه و بتخانه ای

شیخ به منبر چرا جور و جفا میکند
در حرم کوی دوست بس که ریا میکند

قبله ی عالم شدست آن صنم دیر پای
های چرا می زند ، هوی چرا میکند

او که ز دشت جنون عابد غمخوار نیست
مهرازاو رَسته است دربرجور‌ جَسته است

زاهد دین دار نیست عابد بیمار نیست
هرچه دراو دیده ای شرک به پاکرده است

کفر ، فراوان کند این دقل چاپلوس
گرگ مسّلَم بود در رقم کوی دوست

6 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *