شعر ۹۴۸
ساقیا ما را ز غم تو کُشته ای
ساغر و پیمانه را بِشکسته ای
رقص شاهد را بمجلس دیده ای
در سَماع عاشقان رقصیده ای
دل به دفِ و نی نائی داده ای
پای کوبان شور بر پا کرده ای
صد هزاران بَند را بُبر یده ای
از نَفیر عاشقان دل برده ای
سُرمه را برچشم معشوق کرده ای
وَسمه را بر طاق ابروش دیده ای
جام می از لعل او نوشیده ای
بر کمند زلف او پیچیده ای
خون دل از بهر عشق خورده ای
دم به دم از وصف او هم گفته ای
سِرّ او در مَحرَم است نا گفته ای
گر به گوئی دار را آموخته ای
ای جونم نازنازی?????????????
احسنت استادعزیزم بسیارزیبااااوعالیییییی?????????
????????
احسنت ? ? ? ?
درود ناب لایک طلاییییییییی
لایــــــــک اســــــتاد عزیزم ???