شعر۹۶۲ رهزنی کار دل است و دلستانی کار دل این همه عیاری از دل شحنه ومستان زدل گر فغان از دل بر آید آه سوزان هم ز دل عاشقی ها گر کند دل ساز معشوقی ز دل ساقی مجلس ندا در می دهد فریاد دل شاهدان برپاخیزید رقص مجلس هم …
برچسب: شعر_عاشقانه
شعر a28 به خیال رخ تو نعره زنان خواهم رفت پی دلداری دل جامه در ان خواهم رفت گر نظر بر رخ بیمار و علیلم نکنی بی خبررقص کنان باده زنان خواهم رفت
شعر a27 کجا عاشقی را بلاها نباشد کدام دل شناسی که رنجی نباشد به مرغ دلم گر تو دردی رسانی ز کاشانه بر خاست دیگر نباشد
شعر۱۰۰۹ ما دل شده و پیر ز رفتار نگاریم افسرده و شوریده پریشان نگاریم شوریده گی ما حکایت ز دل ماست این پیری و رنجور ز دلدار نگاریم از دست جفایش به مسلخ شده ایم ما شمشیر به دست آمده قربان نگاریم افسوس در این وادیه غمخوار نداریم افتاده و …
شعر۹۹ ساربان هَلهَله سر داد که آماده شوید آتش مانده به جا را رُمادی بکشید دلبر و جان مرا قافله سالار ببرد جگر خون شده ام را به آتش بکشید آهوان تشنه لب و خسته ی جان به قطار آمده تا جان به جانان بکشید ناقه را پی نکردید که …
شعر A25 ای کاش دلم اسیر و در بند نبود بر نرگس مست او گرفتار نبود ای کاش به کوی او نمی گردیدم تا این دل بیچاره چنین بند نبود
شعر ۱۰۸۲ آتش به دلی زنم که دلدار شود در عالم بی کسی غم یار شود شوریده اگر شود چه بسیار شود درمانده و بیچاره و غمخوارشود
شعر۴۶ چون گریبان باز کردی نکهتتجانم گرفت از لب لعلت سخن گفتی ایمانم گرفت مرغ جانم صیدکردی عاقبت دامتگرفت با نوای دلنوازان شور و شیدائی گرفت چشم خواب آلوده ات بنیاد هستیم گرفت دوری از وصل وصالتدیده گانم را گرفت
شعر ۴۵ لب معشوق مکیدن چه صفائی دارد شعر در میکده گفتن چه نوائی دارد ناز معشوق به میخانه چه رازی دارد آنکه از عشق بری بود بگو چی دارد
شعر ۵۲ عاشقان شیفته ی سلسلهی موی تواند ساجدان سجده گرِ جلوه گیسوی تواند زاهدو پیر و خراباتی و سجاده بدست در پی کوی تو و مسکن و ماوای تواند