شعر۶۶ رفتم به میخانه ، دیدم در آن خانه لولی وش دردانه ، با ساغر و پیمانه در جمع چومستانه.، پایکوب زپیمانه افتاده چو دیوانه، در بستر آن خانه از دیر برون جسته، ازکعبه جداگشته رفته است به میخانه؛ نوشددوسه پیمانه در بزم نکو رویان ، رقصد چه دردانه گوید …
برچسب: شعر_مهدی_سزاوار
شعر۶۵ در شهر فغان از پی بیداد کنند بر خلق خدا ستم چه بسیار کنند آنانکه سخن چواز ره حق گویند حلاج صفت بر سر آن دار کنند
شعر ۶۴ ما دل ، به دل وفای جانانه دهیم بر مهروصفای عشق جانانه دهیم از ظلم وجفای غیر بیگانه شویم در بستر عشق شمع و پروانه شویم
شعر۶۳ نگاه مست تو بیرون کند این دین و ایمانم کمند زلف تو افسون کند این جسم بیمارم سنان چشم مخمورت بردهوش ازسرو جانم کمان ابروی تو ویران کند محراب وعقبایم
شعر۶۲ شیدا منم شیدا منم ، شیدای بی پروا منم در جمع عاشق پیشگان ، همراه جانانه منم در مجلس عشاق من ، دیوانه ام دیوانه ام درمحفل دیوانگان، رقصان منم رقصان منم آئیدو بر جانم زنید ، شلاقها شلاقها بر پای این بی خانمان، زنجیرهازنجیرها اودرمکان وبی مکان، بر …
شعر۶۱ گل گلزار توئی خاک و خاشاک منم جلوه گر ناز توئ زار و بیمار منم دل و دلدار توئی شکوه گر ناز منم شورو شیدا توئی محرم آن راز منم ساغرو ساقی توئی باده می ناب منم شاهد بازار توئی آنکه غمت خورد منم عارف فرزانه توئی پیر خمخانه …
شعر۵۹ بر سر کوی تو رفتم که فریاد کنم راز نا گفته دل را بر تو باز کنم شکو ه ها از غم دوری تو آغاز کنم شرح دلبستگی این دل شوریده کنم
شعر۵۸ امشب تو بگو با دل من باز چه کردی؟ مهدی به سرای توو ، تو باز چه کردی؟ بر سینه او خنجر مژگان نگاهت خونین جگرش کرده بگوباز چه کردی؟
شعر۵۷ جان چیست؟ فدای دل و دلدار کنم افسانه این عشق کجا وا کنم؟
شعر۵۶ کاش ، در بزم رقیبان ، نازنینی داشتم در میان انجمن ، یار عزیزی داشتم در غریبی ، دور از یارم ، جفائی داشتم کاش ، من ، یاری ، نگاری، گلعذاری داشتم