شعر۱۰۶۴ اگر گبرم و گر هِندو مسلمانم ‌و گر ترسا ز محراب و حَرم‌جَستم ز مسجد بارها رَستم بت و بتخانه بشکستم دلی بر یار من ‌بستم خراباتی و سر مستم به میخانه دلی بستم بیار ساقی که من مستم بده آن جام را دستم چنان مستم چنان مستم که …

شعر ۱۱۱۴ خدایا به رندان میخانه ات به چله نشینان دیوانه ات به آن دخت ترک دلارام و مست بریدست از هرچه بوده بدست به دلداده اش بین که لیلی شده ز دنیا بریده چو شیرین شده به صحرا نگر تا که بینی ورا به هودج نشستست دولت سرا دو …

شعر۱۱۱۳ در کوچه باغ عاشقی دارم هوای زندگی با دلبران و دل کنم هر دم سراغ زندگی سیمین تنان غوغا کنند از عشق دلهاپرکنند شور وشعف بر پا کنند در های هوی زندگی گیریدوزنجیرش کنید ازمیکده دورش کنید هر غم که گویا آمده در تنگنای زندگی

شعر۲۲ میر مجلس به پیمانه منصور چه کرد ساقی و شاهد آن شیخ به آن پیر چه کرد می او از چه قماشیست که آرد بر یا ر هم چو حلاج به رقص آوردم بر سر دار

شعر۷۶۴ او مست می میکده ی انجمن ماست شوریده و سرمست پی دلبرک ماست دردانه ی عاشق شده ی سلسله ماست در جمع بتان او صنم بتکده ی ماست از دیر و حرم جسته بدنبال دل ماست سجاده فرو هشته هم آواز غم ماست

شعر۹۷۲ به مژگان سیاهش دین و دل رفت مسلمانی و دینداری ز من رفت به چشمان خمارش دل ز کف رفت ز درد عاشقی ایمان ز دست رفت به گیسوی کمند دخت هندو چومجنون عقل ودانائی زجان رفت همه کوس جنون بر من به تازند خوشم ‌دیوانه ام عقلم ز …

شعر۶۱ به مجنون گفته ام مجنون ترم من به لیلی گفته ام افسون ترم من زلیخا را چو گفتم آه بر داشت ز آهش سینه اش بریان تر از من

شعرa56 در خیالم دجله را پر خون کنم در خیالم آب در هامون کنم در خیالم دار آن حراج را در خیالم آتشی بر آن کنم در خیالم دشت ها پر گل کنم در خیالم مهر بر عالم کنم در خیالم دشنه ها را خم کنم در خیالم عشق را …

شعر۹۶۰ به خرابات پی حشمت و جا آمده ام آنچه در مسجد و محراب نبود آمده ام به ره کعبه ندیده ره آن آمده ام صاحب خانه کجا من پی آن آمده ام همه پرسند کجا نام و نشان آمده ام یار در خانه و من خانه خدا آمده ام …

شعر۶۶ یاد داری دلبر آن گلزار را چشمه‌ محجوب و نهر آب را آن درختان صنوبر چون قطار سر به سر بسته میان لاله زار سوسن و نرگس میان باغچه بلبلان بنشسته اند بر طاقچه چون نسیم صبحگاهی میوزید گیسوانت را به دندان میکشید نرگس مستت خمار آلوده بود آن …