شعر۹۹۲ من خانه خراب دل بیمار شدم صیاد بُدَم که صیدِ صیاد شدم عمری پی دل جانب آن یار شدم بر چشم خمار مست و هوشیارشدم راکع به رکوع سوی جانانه شدم ساجد به سُجودِ طاق ابروش شدم بر لامَکِ او دلبر و دلدار شدم از دوری او جوان …
برچسب: poetry
شعر a41 جان کندنمان حساب عمرش بکنند این بخت سیاه گو چه نامش بکنند هر زجر و الم که هست کامت بکنند خیری به جهان ندیده خاکت بکنند
شعرa43 رفته ام میخانه تا میخانه گردم مست مست گفته ام از مست گویم در خیالم مست مست جمع دیدم مست بودند مست بودن مست مست شیخ مست و شحنه مست و یار مست دلدارمست ساقی و شاهد به رقص و دلبران هم مست مست پیر مست و صوفی مجلس …
شعر۹۱۴ خدا یا تو دانی که مستِ توام ز خمخانه ی تو ، نه میخانهام اگر باده نوشم کَرَم از تو هست اگر می فروشم سخا از تو هست سخن گر به گویم ز اعجاز توست شکایت کنم بخشش از سوی توست تو سلطانی خود به پا کرده ای جهان …
شعرa42 آمدم در جمع میخواران که میخواری کنم شور و مستی را زساقی کسب وعیاری کنم شاهد مجلس به وجد و هوهوی صوفی بپا سر کشی های جوانی را به ساقی وا کنم شکوه از بی مهری اغیار تا سر داده ام پیر مجلس ساغرم بشکست شکوه نا کنم گفت …
شعر۹۴۶ گر نماز بر پا کنم آن قبله گاه من تویی گر ره مسجد بجویم سجده گاه من تویی رشته مهر و محبت گربه بافم تار و پود تار و پود زندگانیم همه جانم تویی آتش عشقت به جانم شعله ها افروخته آن لب میگون صراحی برلب وجانم تویی آمدم …
شعر ۱۰۷۰ به سرا پرده دل کرده نگاهی گاهی دیده بر دیده ما کرده نگاری گاهی رنگ رخساره ما دیده به راهی گاهی جلوه ی قامت افتاده ز پایی گاهی میخرامد چو کبک بر سر کویش گاهی برقع از چهره برون کرده بجائی گاهی عقرب زلف کجش داده به بادی …
شعر۹۶۲ رهزنی کار دل است و دلستانی کار دل این همه عیاری از دل شحنه ومستان زدل گر فغان از دل بر آید آه سوزان هم ز دل عاشقی ها گر کند دل ساز معشوقی ز دل ساقی مجلس ندا در می دهد فریاد دل شاهدان بر پا خیزید رقص …
شعر ۱۱۰۱ مست دَر میخانه بودن کار هر خَمّار نیست خانه در میخانه کردن کار هر دلدار نیست در خرابات مُغان مِحراب جُستن یار نیست ساجد و سَجاده را بتخانه دیدن کار نیست در طواف کعبه از یاران شُنودن بار نیست قصه ی محبوب بدانجا مَحرَم اَسرار نیست از نیستان …
شعر۸۴۵ حسرت به دلم ماند و ندیدم که بیائی ای دل تو بگو این همه بیگانه چرائی شوریدگی از ماست که دلدار ندیدیم ای هم نفسم بی خبر از گفته چرائی میخانه به میخانه پی یار دویدیم یک بار نه دیدیم که بگوئی تو چرائی ترسم که بمیرم رخ زیبات …