شعر ۲۴
همه شب بر در میخانه نشستیم بسی
جلوه روی تو پرسیده ایم از هر نفسی

که شکر پاره ما بزم ، کجا می دارد
غزل و شعر کجا بهر چه کس میخواند

کوس رسوایی ما را ز کجا میداند
داستان من و آوارگی ام می خواند

قصه ی در بدر و خانه خراب من و دل
به چه وزنی ز اوزان غزل می خواند

4 Comments

  1. کودکی هایم کجایی ، باغِ آبادت بخیر
    روزگار پر تلاطم ، خنـده ی شادت بخیر
    فارغ از غم هر زمستان ، مست از پائیزِ زرد
    بهمن و اسفند ، فروردین و مردادت بخیر
    بی خیال از قیل و قالِ روزهای پیشِ رو
    برگ برگِ دفترِ ایـــــــامِ آزادت بخیر
    پاره گی هـای سرِ زانو ، کجا رفتید پس
    در میان کوچه ها آهنگ فریادت بخیر
    مهربان مانند دریا ، با دورنگی ها غریب
    قهر کردن های پوچ و سست بنیادت بخیر
    جای دستت کو میان پیچ و تابِ آینه
    مانده با من خاطراتت ، تا ابد یادت بخیر

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *