شعر ۹۵۲
شاهدم امشب چه غوغا کرده است
صد هزاران دل بخود پیوسته است

تشنگانش جام می در هر دو دست
دم به دم سرمیکشند هستند مست

چون بدیدندپیرهم جامش بدست
باده هارا سرکشیدند هر چه هست

ساقی مجلس صراحی ها بدست
پر کند هر بادیه با چشم مست

غمزه و ناز و کرشمه هر کجاست
مه رخان را جلوه از نور خداست

بنده مطرب شدن کار دلاست
عاشقان را شیوه ای از دل رباست

4 Comments

  1. دل رفت ؛ ولی بار دگر در به در آمد
    عاشق نشدی ؛ قصه ما هم به سر آمد
    دیدار تو غم بود و نبودت ؛ غم دیگر
    این درد نرفتست که درد دگر آمد
    خودکار به لب برده ای از عمق تفکر
    خودکار به لب رفت ولی نیشکر آمد
    با چشم ترم هر غزلم را به تو دادم
    هر بیت ترم در نظرت بی اثر آمد
    صد میوه نوبر به تو بخشیدم و امروز
    جای ثمرم بر کمرم ؛ این تبر آمد
    با دیدن رخساره یکتا ی تو دل رفت
    دل رفت ولی بار دگر ؛ در به در آمد
    #سید_امیر_میری

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *