ما که مردود بدین عالم خاکی شده ایم
در ره عشق چه بدنام به کویش شده ایم

به کجا درد غم یار به دادار بریم
نزد ارباب ادب یک سره رسواشده ایم

3 Comments

  1. گفتی که جبران میکنی گویم کدامین درد را ؟
    این بیکسی ها، این جفا، یا این نگاه سرد را؟
    من آن بهارم که شبی باد خزان بر من وزید
    در نو بهارم دیده ام پاییز تلخ و زرد را
    من پیر دردم خسته از نامردمی ها ی زمان
    در ظاهری مردانه دیدم چهره ی نامرد را
    در من کسی بیخانمان شب تا سحر را گریه کرد
    کی تو بفهمی حال یک آواره ی شبگرد را
    جبران نباشد شیشه ی بشکسته ای رادر زمان
    بر عمر رفته کی توان زد دکمه ی برگرد را
    دیر آمدی جبران کنی من سوختم خاکسترم
    کی میتوان جبران کنی یک قطره اشک از مرد را ؟
    این سوختن سهم ات نبود اما بسوزسنگ صبور
    شاید غزل عاشق کند این مردم خونسرد را ‎‌‌‌‌‌‌‌

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *