شربتی از لب لعلش چشیدم که نگو
دیده بر خنجر مژگان نهادم که نگو
چشم میگون و خمار آلوده اش
همچو آهوی رمیدست ز دامی که نگو
پنجه درطره نازش به کشیدم که نگو
غزلی از خم ابروش به گفتم که نگو
شرح آن چهره زیبا چو گفتم به غزل
قصه دلبری خود به سرودم که نگو
مستی بلبل و گلزار حکایت کردم
قصه ی غصه ی پروانه شنودم که نگو
زلف آشفته او مست و خرابم کرده است
جلوه سینه ی او داده به بادم که نگو
ماشالله …خدا حفظش کنه ????
ماشاالله ??????????زیباوعالی??????????
عشقولی جون???❤️❤️❤️❤️بابایی گلم عالی??❤️❤️❤️❤️?????????
????????❤❤❤خداحفظش بکنه شعرعالییییی?????????
شعر ها بسیار نغز و عالی بود…لذت بردم..موفق باشید