شعر ۹۲۱
امشب شده ام مست ز جام می جانان
مست از می جانان و دلارام زجانان

ازمسجدو محراب برفتم سوی جانان
سجاده به هشتم ره میخانه جانان

در میکده پرسم سراغ می جانان
ساقی دهدم باده از آن باده جانان

درمکتب عشق ساز و نوااز دل جانان
بر زلف سیه فام و سیما رخ جانان

چون جلوه رخسار به بینم ز جانان
روشن کنم این آتش دل دیدن جانان

گلریز کنم بستر خواب گل جانان
آنگه به سجاده نشینم بر جانان

3 Comments

  1. ظاهرم قصر است. اما از درون، ویرانه ام
    من صدای خسته ی پروانه ای بی خانه ام

    عاشق صیادم و عمدا به دام افتاده ام
    آه…او پنداشت من دنبال آب و دانه ام

    باد،میزد شانه مویش را !!!… تلافی میکنم
    گیسوان او،فقط مال من است و شانه ام

    باد در مویش روان و من روانی میشوم…
    با همین عاشق کشی ها میکند دیوانه ام

    عاشقم…دیوانگی های مرا جدی بگیر
    آنقدر دیوانه،حتی با خودم بیگانه ام…

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *