شعر ۹۲۱
امشب شده ام مست ز جام می جانان
مست از می جانان و دلارام زجانان
ازمسجدو محراب برفتم سوی جانان
سجاده به هشتم ره میخانه جانان
در میکده پرسم سراغ می جانان
ساقی دهدم باده از آن باده جانان
درمکتب عشق ساز و نوااز دل جانان
بر زلف سیه فام و سیما رخ جانان
چون جلوه رخسار به بینم ز جانان
روشن کنم این آتش دل دیدن جانان
گلریز کنم بستر خواب گل جانان
آنگه به سجاده نشینم بر جانان
ای جوووووونم دخمل ناز عزیزم????????❤❤❤❤بسیارزیباااااااااااااا عالییییییی درودبه شما ????????❤❤❤❤❤
ظاهرم قصر است. اما از درون، ویرانه ام
من صدای خسته ی پروانه ای بی خانه ام
عاشق صیادم و عمدا به دام افتاده ام
آه…او پنداشت من دنبال آب و دانه ام
باد،میزد شانه مویش را !!!… تلافی میکنم
گیسوان او،فقط مال من است و شانه ام
باد در مویش روان و من روانی میشوم…
با همین عاشق کشی ها میکند دیوانه ام
عاشقم…دیوانگی های مرا جدی بگیر
آنقدر دیوانه،حتی با خودم بیگانه ام…
☝??????