شعر
بر خیز که دلدار ندای تو کند
درکوی بتان هوای کوی توکند

صدباده اگر میکده درجام کند
آن می نشود که از لب یارکند

4 Comments

  1. ????????? از داغ غمت قلب گنه کار فرو ریخت
    صد بار بنا کردم و هر بار فرو ریخت

    باز آمده بودم بِکِشم ناز تو ای عشق
    در رسم تو بی حوصله پرگار فرو ریخت

    صد جمله تو را قافیه در قافیه ام بود
    در راه رسیدن به تو افکار فرو ریخت

    شعرم نشود مانع این قلب پریشان
    چون زلزله با نام تو خودکار فرو ریخت

    تنهایی من حاصل دل مرده گی ام بود
    تنها و غمین میکده اینبار فرو ریخت

    دستی به سر من بکش ای یار دل آزار
    اشکی دگر از دیده ی غمخوار فرو ریخت ????? محرم زمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *