۲ آبان ۱۳۹۷ ۲ آبان ۱۳۹۷ beautiful, iran, love, poet, poetry, ادبیات, ایران, بهترین, زاهدان, زیبا, زیبایی, شاعر, شعر, شعر_عاشقانه, شعر_مهدی_سزاوار, شعر_نو, شعرای_معاصر, عشق شعر ۸۶۷ بد نام عالمی شده ام نام من مدار رسوای دلبری شده ام نام او مدار از کوی دلبران به تمنا گریخته ام خونم رواکرده ورحمی بمن مدار نوشتهٔ پیشین نوشتهٔ بعدی 2 Comments s4eedeh1 ۲ آبان ۱۳۹۷ at ۱:۳۹ ب٫ظ 7 سال ago ای جوووونم ماشااله دخمل نازدوست داشتنی ????????بسیارزیباوعااالی?????????????? mozhganp2000 ۲ آبان ۱۳۹۷ at ۷:۱۴ ب٫ظ 7 سال ago خواب دیدم آمدی، حس عجیبی داشتم حال و احوال پریشان و غریبی داشتم روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم! آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب! آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم! من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *CommentName* Email* Website Save my name, email, and site URL in my browser for next time I post a comment. Δ
s4eedeh1 ۲ آبان ۱۳۹۷ at ۱:۳۹ ب٫ظ 7 سال ago ای جوووونم ماشااله دخمل نازدوست داشتنی ????????بسیارزیباوعااالی??????????????
mozhganp2000 ۲ آبان ۱۳۹۷ at ۷:۱۴ ب٫ظ 7 سال ago خواب دیدم آمدی، حس عجیبی داشتم حال و احوال پریشان و غریبی داشتم روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم! آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب! آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم! من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم
ای جوووونم ماشااله دخمل نازدوست داشتنی ????????بسیارزیباوعااالی??????????????
خواب دیدم آمدی، حس عجیبی داشتم
حال و احوال پریشان و غریبی داشتم
روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام
زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم!
آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من
دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم
بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب!
آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم!
من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت
کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم
با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی
شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم
ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی
مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم