شعر ۸۶۹
در مسجد و دیر جایگاهم بوداست
در خانه یار خانقاه هم بود است
واعظ چو سخن ازمی و میخانه کند
آن هشته فرو میکده جایم بودست

4 Comments

  1. ما یک شرابِ کهنه بدهکار دلبریم!
    گرگیم و سال‌هاست کسى را نمی‌دریم!

    در دور باطلى که فِتادیم سرخوشیم!
    از ابتدا به فکرِ نفس‌هاى آخریم

    مى‌خواستى که شرط قُمارم شوی، شدى
    ما آبروى رفته‌ی خود را نمی‌بریم!

    آنقدر خورده ایم که تَرسم به روز حشر
    وقتِ حساب یکسره بالا بیاوریم..! هر پِیک، پیکری‌ست به پیکار دَر شده
    حالم خراب تر شده بُگذار بگذریم…

پاسخ دادن به mehran.sarani.9 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *