۱۹ مهر ۱۳۹۷ ۱۹ مهر ۱۳۹۷ beautiful, iranregimechange, love, poet, poetry, ادبیات, ایران, بهترین, زاهدان, زیبا, زیبایی, شاعر, شعر, شعر_عاشقانه, شعر_مهدی_سزاوار, شعر_نو, شعرای_معاصر, عشق شعر ۸۴۷ شور می باید که شیدایی کنم ناز می باید که طنازی کنم برنگاه مست و شهلایش دمی دیده را بر دیده اش ابقا کنم نوشتهٔ پیشین نوشتهٔ بعدی 3 Comments s4eedeh1 ۱۹ مهر ۱۳۹۷ at ۱۱:۳۳ ق٫ظ 7 سال ago ای جوووونم??????? دخمل قشنگ ماشااله بسیارزیباوعااااالی????????????? mozhganp2000 ۱۹ مهر ۱۳۹۷ at ۱۲:۵۴ ب٫ظ 7 سال ago خیابانگرد هستم در میان موج عابرها تو را گم میکنم در بین غایبها و حاضرها مسافر میشوی، غم میخورم اما نمیدانم چه خواهم کرد با رفتن، چه با درد مسافرها من از تنهاییام بعد از تو میترسم، نمیدانی غمم را در نمییابند این آسودهخاطرها تمام شهر سمت قبلهی حاجات در ظاهر منم سمت تو و دور از تظاهرهای ظاهرها جنون در چشمهایم، بی خدایی در دلم بی تو منِ دیوانه را حتی نمیخواهند کافرها اگر شاعر نبودی شعرهایم سهم چشمت بود تو میدانی چه باید کرد با احساس شاعرها؟؟ mariya.0062 ۱۹ مهر ۱۳۹۷ at ۱:۳۹ ب٫ظ 7 سال ago هزار ماشاالله??????? پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *CommentName* Email* Website Save my name, email, and site URL in my browser for next time I post a comment. Δ
s4eedeh1 ۱۹ مهر ۱۳۹۷ at ۱۱:۳۳ ق٫ظ 7 سال ago ای جوووونم??????? دخمل قشنگ ماشااله بسیارزیباوعااااالی?????????????
mozhganp2000 ۱۹ مهر ۱۳۹۷ at ۱۲:۵۴ ب٫ظ 7 سال ago خیابانگرد هستم در میان موج عابرها تو را گم میکنم در بین غایبها و حاضرها مسافر میشوی، غم میخورم اما نمیدانم چه خواهم کرد با رفتن، چه با درد مسافرها من از تنهاییام بعد از تو میترسم، نمیدانی غمم را در نمییابند این آسودهخاطرها تمام شهر سمت قبلهی حاجات در ظاهر منم سمت تو و دور از تظاهرهای ظاهرها جنون در چشمهایم، بی خدایی در دلم بی تو منِ دیوانه را حتی نمیخواهند کافرها اگر شاعر نبودی شعرهایم سهم چشمت بود تو میدانی چه باید کرد با احساس شاعرها؟؟
ای جوووونم??????? دخمل قشنگ ماشااله بسیارزیباوعااااالی?????????????
خیابانگرد هستم در میان موج عابرها
تو را گم میکنم در بین غایبها و حاضرها
مسافر میشوی، غم میخورم اما نمیدانم
چه خواهم کرد با رفتن، چه با درد مسافرها
من از تنهاییام بعد از تو میترسم، نمیدانی
غمم را در نمییابند این آسودهخاطرها
تمام شهر سمت قبلهی حاجات در ظاهر
منم سمت تو و دور از تظاهرهای ظاهرها
جنون در چشمهایم، بی خدایی در دلم بی تو
منِ دیوانه را حتی نمیخواهند کافرها
اگر شاعر نبودی شعرهایم سهم چشمت بود
تو میدانی چه باید کرد با احساس شاعرها؟؟
هزار ماشاالله???????