شعر ۲۳۹

خیمه و  خرگاه  زده  بر دل  شوریده ام
حال مرا  دیده  است  زار در اندیشه ام

لیلی من گو کجاست قافله اش دیده ام
ناقه  او  پی  زنید جور  و جفا دیده ام

خسته  و  افتاده ام دل  بدو  داده ام
دل به  یغما شده  غارت  از او دیده ام

چشمه حورم شده  بسکه صفا دیده ام
جلوه  نورم  شده  چونکه وفا دیده ام

دفتر  شوق و شعف مکتب او دیده ام
خانه  و میخانه  را  بستر او  دیده ام
گفت حبیبم توئی عشق و عزیزم توئی
خیز و بیا ای صنم  بسکه وفا دیده ام

One comment

پاسخ دادن به maryamaghaja لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *