شعر۱۶۴

از نرگس مستش چنان مست و خرابم
گز  میکده  آن باده  به  قیمت  نگرفتم

از شربت یاقوت لبانش چنان کام گرفتم
کز  باده  چنین  مست ز میخانه  نگشتم

از شاهد و  ساقی  به تماشا  گرفتم
فریاد  بر  آرند  که  میخانه  گرفتم
چون  سلسله  موش  به رخسار گرفتم
آواز بر  آرند  که خورشید  گرفتم

گر  قامت  رعناش  به بازار  بگیرم
مفتی به فتواست که حوری بگرفتم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *