شعر۷۸

صحف رها کردم ، سجاده فرو هشتم
تا چشم تو را دیدم ، بر دین جفا کردم

محراب رخت  ایدل ، آتش  بدلم افکند
گیسوی بلندت را ، امشب که رها کردم

گفتم  که  بیا ایدل ، با هم  در آویزیم
با شور و شیدائی ، گفتا که جفا کردم

هم ساقی وساغررا ، درپیش تو افکندم
تا پر کنی این باده، از دل چه رها کردم

از دل  بریدم  من ، پیمانه شکستم من
پیمانه و  پیمان  را ، یک جا رها  کردم

افتاده  دلی را من ، در  مسلخ  عشق او
بر صدق  و صفای او، قربانی جان کردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *