شعر  ۳۰

خدایا ، به آن پیر میخانه ات
به ته مانده از جام پیمانه ات

به رندان مست بریده زخود
به آن می.فروش رهیده زخود

به آن ساقی مست باده بدست
به آن زاهد شور گشته زهست

به آوای بر خاسته از خانه ات
به دل دادگان  غریبانه ات

ز عشاق از عشق گشته رهی
ز معبود و بتخانه گشته تهی

چو مجنون زکویش همی رانده ام
چو شیرین ز عشقش جان داده ام

بکوی  حبیبم  مرا  راه  ده
به قلب عزیزم  مرا جای ده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *