شعر۱۲۰۱

هرکجا از عشق گویند همچو گل پروانه ایم
در هیاهوی جهان دیوانه ی دیوانه ایم

طاق ابرویت مرا محراب و خود هم‌ قبله ای
گر چه ساجد بر سجود و راهب بتخانه ایم

در خمار آلودگی فریاد جانان کرده ایم
تار و طنبور و رباب خنیاگران را دیده ایم

صوفیان در بزم با دُردی کشان هم باده ایم
از ازل گویی که هو هو با دلان سر داده ایم

همره و همدم نداریم سوی سیمرغ گر شویم
نیست معموری بدین ویرانه چون دیوانه ایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *