شعر۱۲۳۲
دام گیسوئی به بین با ما چه کرد
دانه ی دامی به بین با ما چه کرد
زلف مشکینی به بین با ما چه کرد
نرگس مستی به بین با ما چه کرد
شور و شیدائی مرا مجنون کند
عشق مجنونی ببین با ما چه کرد
چشم مخموری مرا دیوانه کرد
تاب گیسویی به بین با ما چه کرد
میزنم خود را بهر آتش که هست
آه جانسوزی به ببین با ما چه کرد
در طواف شمع گفت پروانه ای
آتش عشقی به بین با ما چه کرد
از کف محراب جَستَم با وضو
آن خُم و خُمخانه بین باماچه کرد
۱۲۳۲