شعر
آمدی کویم که جامم پر کنی
نامدی جانا تهی جامم کنی
گفته ای لیلیم و مجنون شوی
نامد ی مجنونتو ویران کنی
آمدی بر پا کنی این خانه را
نامد ی بنیاد ان را بر کنی
آمدی تا قبله گاه من شوی
نامد ی تا قبله ام ویران کنی
خانه ام ویران تو کردی مرحبا
هر طرف آتش چرا بر پا کنی
قامتم سرو سهی بود بی وفا
سرو خشکیده تبر بر پا کنی
هستیم را سوختی با کرده ات
رسم عاشق کشتن و بر پا کنی
آتشی اندر فکندی در دلم
تا قیامت شعله اش بر پا کنی