شعر

چه به گویم که دلم غارت دلدار شدست
غارت دختر کُردی به دو کیش مات شدست

آمدم با رخ خود چاره ی تدبیر کنم
قلعه ی حُسنِ جمال مانع تدبیر شدست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *