شعر

دلا دیدی چه ها میکرد با من عاشق شیدا
حکایت از من و ما کرد با من عاشق شیدا

غم دلتنگیش وا کرد با من عاشق شیدا
شکایت از جدائی کرد با من عاشق شیدا

نگارستان چشمش را نشانم داد در غربت
که این مجنون چه هاکردست بامن عاشق شیدا

ز لشکرگاه مژگانش سنان ریزد بر جانم
هزاران خنجرافشاند برقلبم عاشق شیدا

خمار آلوده چشمانش خماری از وجودم برد
قدح کر پر کند از می نگار عاشق شیدا

چنان آتش زند بر جان که آه من فلک سوزد
ز هوشیاری و بد مستی کند آن عاشق شیدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *