شعر۱۰۴
آن عشق تو جانانه خونین جگرم کرده
در مسجد و دیر امشب بد نام ترم کرده
گفتست بیا ای دل کم زن دو سه پیمانه
از میکده دورم کرد آن لولی دیوانه
تا دست نبرم امشب بر ساغر و پیمانه
گویا گل اندام است امشب به میخانه
آن شاهد و شاهد باز هستند در آن خانه
وین ساقی حوری وش گفتست به رندانه
دردشت جنون امشب پیریست به خمخانه
آنکس که اناالحق گفت در مسجدو میخانه