شعر a66
دوش به میخانه شد آن بت عیار ما
آتشی در دل فکند آن صنم خوش نما
با نگه مست خود سوخت سروجان ما
سوی خودش می کشد جلوه دلدار ما
کشته او گشته ایم جور و جفا دیده ایم
بر دل غم دیده ام ز آن گل رعنای ما
.
سخن دوست بگفتند و به پیمانه زدند .
تمام نمی شود فقر؛
گسترده است
چادر سیاهش را
روی غنچهی گل های سرخ شهر
و شقایق های وحشی دشت
فقر مسری است
و تلخ و سیاه…
اما عنوان انشای امروز ،
بچه ها بنویسید :
علم بهتر است یا ثروت؟
احسنت استادعزیزم بسیارعالی??????????
احســـــنت عالی بود استاد بزرگوارم???