شعر۶۷
خواهم به محراب شبی شکوه بر آرم
ای همنفسان مسجدومحراب کدامست

از جور فلک داد به دادار بر آرم
ای مجلسیان خانه دادار کدامست

ازعرش فرودآی ببین مسجد ومحراب
فریاد و فغان بر سر این عالمیانست

شاهنشه عالم اگر رحمت جانست
بر گوی جهنم چرا آفت جانست

3 Comments

  1. 5⃣4⃣
    ای کاش که در باز شود , روی تو باشد
    گل هم به لبت هم سر گیسوی تو باشد
    ای کاش نشانی زتو در خانه بیابم
    هر گوشه این خانه روم بوی تو باشد
    ای کاش که با معجزه ای جان به تن آید
    این معجزه از سحر و ز جادوی تو باشد
    حل کرده مرا گرمی آغوش تو در خود
    آندم که مرا حلقه ی بازوی تو باشد
    شیرینی و قند است مرا نیش زبانت
    وقتی که مرا بوسه به کندوی تو باشد
    هر رهگذری عاقبتش سر به هوایست
    آنگه که تو باشی و گذر کوی تو باشد
    من سجده طولانی ام از برکت عشق است
    وقتی که مرا قبله فقط سوی توباشد
    آن تیر خلاصی که به چشمی زده بر من
    شیرین و گواراست ز ابروی تو باشد
    دربست غزل مال خودت سهم کسی نیست
    خوشبخت هر آن کس که غزل گوی تو باشد
    ?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *