شعر۹۶۲
رهزنی کار دل است و دلستانی کار دل
این همه عیاری از دل شحنه ومستان زدل
گر فغان از دل بر آید آه سوزان هم ز دل
عاشقی ها گر کند دل ساز معشوقی ز دل
ساقی مجلس ندا در می دهد فریاد دل
شاهدان برپاخیزید رقص مجلس هم زدل
سرخوشان گیسوکشان ازعشق فریادی ز دل
می خرامند سوی ساقی باده گیرند بهر دل
صوفی مجلس به داداست دادمیدارد ز دل
مست و مدهوش در پی جانانه میگردد زدل
عالِے وزیباس اشعارتون استادعزیزم ممنونم اجازه دادید ماهم فیض ببریم از سروده هاتون ??????????
ای جانم دخترزیبااا?????????
احسنت استادعزیز بسیارزیبااااودلنشین ?????????
???❤️❤️❤️