شعر۱۰۲۹
صورتگر نقاشی خوش نقش کشیدی تو
آن صورت زیبا را ، بر بوم دل خانه

بر طاق آبرویش ، شمعی به پا کردی
چون شمع زعشق تو ، سوزد در آن خانه

هنگامه به پا کردی ، نقشی زدی بر بوم
آن خوی به پیشانی‌ ، آن لب به خمخانه

برکش به گیسویش چین و شکنی بر آن
آن سلسله’ مو را ، دردانه’ دردانه

چون مست خرابش کن جامی بدستش کن
رندانه ی رندانه ، دیوانه ی دیوانه

5 Comments

  1. جای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش
    قهوه ات را مَرد ،امشب با کمی سم سر بکش
    .
    بی تفاوت رد شو از مردم، میان دفترت
    سنگ باش و گوش احساسات خود را کَر بکش
    .
    گوشه ای دور از هیاهوهای شهر لعنتی
    پُک بزن سیگار خود را،زجر هم کمتر بکش!
    .
    عشق یعنی یک دروغ محض، نوعی درد سخت
    دست از این کذب درد آور، از این باور بکش
    .
    دست از این زندگی، از این بلای سهم گین
    از جنایت های این دنیای زجر آور بکش
    .
    نیست جای لحظه ای تردید،چشمت را ببند
    قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش
    .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *