شعر ۱۰۶۳
مه جبینی و جهان عاشق توست
لیلی خلق شدی خلق‌همه عاشق توست

دل سودا زده ات شور که را می دارد
که چنین مست از آن ساغروپیمانه توست

6 Comments

  1. ? ☘
    هر چه کردی به دلم ، … باز تو را بخشیدم
    با زبان زخم زدی ، … دشنه زدی … خندیدم
    معنی تک تک رفتار تو را … میفهمم
    ساده لوحی ست ، … بگویم که نمی فهمیدم !
    غرق تردید شدم ، … باز تحمل کردم
    تا زمانی که … به چشمان خودم هم دیدم
    دیدم از خشم خداوند … نمی ترسیدی
    تو نترسیدی و من سخت از آن ترسیدم
    بسته بودم ، لب از آن درد و از آن بی مهری
    تو جفا کردی و من هیچ … نمی پرسیدم
    بی سبب نیست ، … فراموش شدی در یادم
    که تو مهتاب شبانگاهی و … من خورشیدم
    عاقبت سرد شدم ، خسته شدم ، یخ کردم !
    مثل خورشید … غروبی که نمی تابیدم
    شکل یک سیب ، که گندیده و کرم افتاده ،
    کرم کردم ! … و از اعماق درون گندیدم
    اشک های دل من ، از تو و عشق تو نبود
    بلکه از سادگی قلب خودم رنجیدم …
    برو ای یار برو ! از تو گذشتم ، خوش باش
    برو ای یار ! که من مهر تو را بخشیدم…
    ? ☘

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *