شعر ۸۷۱
درکوی می فروشان حرف و حدیث می بود
گر مست گشته ای تو آنهم سخن ز می بود

در کاروان دل ها گفتار عاشقان بود
شورو شراب و مستی همراه دلبران بود

9 Comments

  1. هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
    هر که درد تو کشد از پی درمان نرود
    آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست
    به تماشای گل و لاله و ریحان نرود
    خضر اگر لعل روان بخش تو را دریابد
    بار دیگر به لب چشمهٔ حیوان نرود
    گر نه امید لقای تو بود در جنّت
    هیچ عاشق به سوی روضهٔ رضوان نرود
    مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی
    گر نه از خانه همان به که به میدان نرود
    هوسم بود که در کیش غمت کشته شوم
    لیکن این لاشه ضعیف است و به قربان نرود
    در ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهاد
    که غمش تا به ابد از دل بریان نرود
    چند گفتی به هوس از پی دل چند روی
    عاشق دلشده چون از پی جانان نرود
    نعمت‌الله ز الطاف تو گوید سخنی
    عاشق آن است که جز در پی جانان نرود ?شاه نعمت الله ولی?

پاسخ دادن به ma_ral86 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *