شعر ۹۴۵
شرح رسوایی ما بر در و دیوار کنند
سخن نغز نگویند و چه رسوات کنند

همه جا وصف جمال دل و دلدار کنند
چون حقیقت ندانند ز چه گفتار کنند

می ندانند چه باشد سخن ازمی بکنند
زلف دلدار ندیده شکن از مو بکنند

به خرابات نه رفته خرابت به کنند
می و میخانه ندیده چه بد نام کنند

چو به محراب شوند بهرخدا فتنه کنند
خون نا حق بریزند و عبادت بکنند

که مسلمانی همانیست که در پیش کنند
آنچه ظلم است بهرمومن ودرویش کنند

7 Comments

  1. عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
    وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است
    گریه های سرخود خوب به من فهماندند
    بدترین قسمت دلسوختگی انکار است
    تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم
    زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است
    بهترین شاهدم از. حالت بی رحمی عشق
    قرص خوابیست که با گریه من بیدار است
    خون من گردن عشق است حلالش نکنید
    اولیای دم من بعد خدا خودکار است
    هر چه آمد به سرم کار دلم بود،قبول !
    گریه کردن وسط خاطره ها دشوار است
    بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد
    بی گمان قسمت انگشت کسی سیگار است..
    ?✌️✌️

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *