شعر۷۹۱
دوش سلطانی می خانه بنام تو زدند
ساقی و ساغر و پیمانه به پای تو زدند

نوش نوش و جام جام بر سر جانانه زدند
شاهدان مست وغزلخوان چه رندانه زدند

به خرابات سخن از تو و میخانه زدند
ره مطلوب از آن خانه به خمخانه زدند

خم و خمخانه تهی بود از آن باده لعل
گر نمی باده به خم بود چه مستانه زدند

One comment

  1. کنج آغوشت اگر جایم دهی امشب مرا
    من پر آ وازه ترین معشوق دنیا میشوم
    مینشینم امشبم در خلوت شبهای تو
    با حضورت تا سحر من غرق رویا میشوم
    دستهایت گر شود مهمان دستانم شبی
    در میان دست تو افسون وشیدا میشوم
    چونکه یک شب تا سحر یاد ترا خلوت کنم
    من گریزان تر یقین، از صبح فردا میشوم
    ?????

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *