شعر ۱۰۰۷
نرد عشق را تو به دلبر باختی
آنچه دردل داشتی یکجابه دلبرباختی

سینه مالامال عشقت را به سوداداده ای
دلبری ها کرده ای اما چرا دل باختی

3 Comments

  1. گاهی برای خستگی من غزل بخوان
    زیبا! مرا بدون دلیل از خودت بدان
    ای روستای در تو، هم آباد و هم قشنگ
    ای در تنت قیامت گلهای زعفران!
    من لاک پشت کوچکی ام، در خودم اسیر
    تو یک پرنده ای که رهایی در آسمان
    امشب برای کشتن من تا سحر بمان
    ای پهلوان خوش قد و بالای تابران!
    حالا که من به خاطر تو ایستاده ام
    این گونه بی قرار کجا می روی؟ بمان
    در شعرهای من تو همیشه مسافری
    یک آشنای گم شده، یک ماه بی نشان
    وقتی قرار نیست بمانی کنار من
    می خواهم ازخدا که بریزد به هم جهان
    زیبا!قبول کن که به دست من و تونیست
    دارد فرار می کند از دست ما زمان
    #جواد_کلیدری

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *