شعر ۷۴
دلربایی کرده ای اول ولی حالا چرا
بی خبر از حال زارم رفته ای حالا چرا
مهوشان بر دلکشان پیوند یاری بسته اند
بی وفایی ها چرا بی دلربایی ها چرا
میزنی آتش به جانم زلف را افشان مکن
خانه ام بر باد دادی بی قراری ها چرا
روزگاری جمع مستان را به پا می داشتی
ناز و طنازی کجا آن دلربایی ها چرا
مهربان بودی و برمهرت شکر افشانده ای
حال بر بی مهریت مهر و عدم کردی چرا
@sezavarmehdi. واوا استاد ،روحیه امون رو تازه کردید.
??????
عزیزممم خوشگل خانم??????????????????????
شعر عالی??????
درود
شبتون زیبا ????