شعر ۷۶
بیا با ما به میخانه سخن از دلبر و جانست
حکایت ها ز می دارد آن فرزانه فرزانه

شراب لعل گون خواهم که بر کامم همی ریزد
نگار مست و مدهوشم از آن خمخانه خمخانه

دلادیشب به میخانه حدیث مطرب و می بود
همه از عشق و دلداری ز جام و هم ز پیمانه

به مجلس وعظ میگوید همان پیر خراباتی
از آن دلبر از آن ساقی از آن در دانه دردانه

2 Comments

پاسخ دادن به z.lady.z لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *