شعر ۵۵
یاد ایامی که در دل شور و حالی داشتیم
در هوای کوی جانان بال و پر می داشتیم

بخت واقبالی نشان ازشوروشادی داشتیم
با سر شوریده ی خود گفتگوها داشتیم

6 Comments

  1. خون دل سهم تو شد! با خود مدارا کن دلم
    گریه کن بااشک چشم! دردت مداوا کن دلم
    خوب میدانم تو هم از دست غصه خسته ای
    صبر کن ! باز هم صبوری را تقاضا کن دلم
    درد پنهان یادگاری داری از جور زمان
    بگذر از دیروز و خواهش٬ فکرفردا کن دلم
    زندگی وابسته است بر غصه و بر خنده ها
    پس بیا پرونده ی شادی تو امضا کن دلم
    وعده ی امروز و فردا را به خود دیگر مده
    فکر بر دلتنگیت ! اکنون و حالا کن دلم
    خوب میدانم دلم ! آزرده ای از رنجها
    پس بمان سنگ صبور و صبر ٬شیدا کن دلم
    گر خزانی گشته است باغ قشنگ آرزو
    با امیدی بر بهاران ! راه پیدا کن دلم

پاسخ دادن به z.lady.z لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *