شعر ۲۵
ترک سر گفتن نشان از عاشقیست
جان ره جانان سپردن همتیست

از نیستان چون جدا افتادنیست
رقص جان بر دار کردن رجعتیست

رجعتت درعشق عاشق پیشه گیست
جسم وجان دادن بمعشوق دلبریست

چون به معشوق دلدهی دلدادگیست
دل به دو دادن اناالحق گفتنیست

3 Comments

  1. آخرش این شعرها دست مرا رو می کند
    نم نمک دارد به عشقت قلب من خو می کند
    ماهتابا! بگذر از تقصیر این دیوانه که…
    رهگذر را هم نگاهت ساده جادو می کند
    اخم و لبخندت به یک میزان دل از من می برد…
    شوکران از دست هایت کار دارو می کند
    گشته ام این روزها از باد هم آواره تر…
    هر چه با من می کند آن جعدِ  گیسو می کند
    مرده هم باشم به من جان می‌دهد یک بوسه ات…
    چای تلخم را لبانت قند پهلو می کند
    ساده پابندت شده ای شیر عقل و قلب من…
    دام لازم نیست، چشمت صیدِ آهو می کند
    جان به لب کرده ست فکرِ رفتنت عمری مرا…
    قهرمان قصه را هم عشق ترسو می کند
    آخرش رسوای عالم می کند عشقت مرا…
    آخرش این شعرها دست مرا رو می کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *