شعر
در بزم هم شیدا تویی
در رزم هم جانباز تویی
در عاشقی مجنون تویی
در بیستون شیرین تویی
شوریده و بی کس منم
از کعبه هم رسته منم
روی بتان را دیده ام
زنار بر خود بسته ام
ازدین و ایمان جسته ام
بر صنمی دل بسته ام
خود را ذبیح بر او کنم
در مسلخش هوهو کنم
جان را فدای او کنم
تا شکوه ای با او کنم
ازقلب خود بیرون کنم
جز مهر او کی هو کنم
ای جوووونم دخمل ناز??????????بسیارزیباوعالییییی?????????