شعر ۸۸۱
در غریبی لاف دلداری زدم ، دلدار ، کو
بی مهابا سر به رسوایی زدم ،دلدار ، کو
گفته ام بی ابرو گشتم بگو دلدار ،کو
کوس بد نامی بهر برزن زدم دلدار ، کو
هرچه دیدم هرچه کردم بهرآن دلدار ، کو
بی سبب فریاد دلداری زدم دلدار ، کو

5 Comments

  1. گاهی سکوت میکنی !

    چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی …
    گاهی سکوت میکنی ،
    چون واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداری … سکوت گاهی یک انتظاره و گاهی هم یک اعتراض !
    اما بیشتر وقت ها سکوت برای اینه که هیچ کلمه خاصی
    نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه ؛
    و این یعنی همون حس تنهایی ! ؟؟؟؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *