شعر ۸۶۷
بد نام عالمی شده ام نام من مدار
رسوای دلبری شده ام نام او مدار
از کوی دلبران به تمنا گریخته ام
خونم رواکرده ورحمی بمن مدار
شعر ۸۶۷
بد نام عالمی شده ام نام من مدار
رسوای دلبری شده ام نام او مدار
از کوی دلبران به تمنا گریخته ام
خونم رواکرده ورحمی بمن مدار
ای جوووونم ماشااله دخمل نازدوست داشتنی ????????بسیارزیباوعااالی??????????????
خواب دیدم آمدی، حس عجیبی داشتم
حال و احوال پریشان و غریبی داشتم
روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام
زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم!
آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من
دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم
بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب!
آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم!
من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت
کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم
با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی
شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم
ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی
مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم