شعر ۷۸۷
آمدم در کعبه تا درد دل خود واکنم
شرح عشق و عاشقی راباخدانجوا کنم
قصه ی دلدادگی را نزد او گویا کنم
داستان عشق ومستی رابدوواگو کنم
دردورنج عاشقی را یک بیک براو کنم
شوروشیدایی دلدار را سخن ازاوکنم
تا بگویم ربنا یک دم نگه بر او کنم
بند بند این وجودم آتشی بر آن کنم
مجمرقلبم به سوزد تار و پود هستیم
دوداین آتش بگیردنورعینم چون کنم
آتش عشقش به سوزاند تمام هستیم
دلبریهایش توان ازمن بریده چون کنم
بسیارعالی!????
گله از دست کسی نیست!مقصر دل دیوانه ی ماست