شعر ۹۱۰
همه دانند که الله مهربانه
به ظالم هم نگاهش بی امانه

هر آنچه دیده ام داده به ظالم
کدوم کارش بگو داد و امانه

5 Comments

  1. بادِ نفرین شده وقتی به سرِ بید افتاد
    سرِ مجنونیت‌اش، باغ به تردید افتاد

    کثرت زاغچه‌ها، هوش مترسک را برد
    بس که تن داد به این مرگ و نفهمید، افتاد

    سایه‌ی چله بزرگی که سر باغ نِشست
    عقربش در قمر قاعده پیچید،افتاد

    جام نوروز پر از شهوت فروردین بود
    حرف پاییز که شد از کف جمشید افتاد

    باد و پاییز و مترسک به زمان پیوستند
    ننگ این فاجعه بر گردن خورشید افتاد

    #مهرداد_اسماعیل_نژاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *