شعر
ما که رندیم و خراباتی و آواره و مست
بهتر از زاهد و آن شیخ سجاده به دست
باده نوشیم و ریایی نکنیم انجمنی
خسته جانیم وقدح پرشده ازباده که هست
دل به دلدار سپرده پی جانانه شویم
به در میکده امشب نشستیم چه مست
در رهش ساقی و شاهد به سماع برخیزند
منِ مجنون به بینید چه دیوانه و مست
در رهش جان به مَسلَخ برَ م و ناز کند
جان چه باشدبراین ساقی شوریده ومست
شعر_مهدی_سزاوار