شعر ۸۴۷
درمنبر وعظ خطبه به جز ناله و آه نیست
واعظ سخنش از حرم عشق و وفا نیست

گوید سخن و بلکه به سوزد جیگری را
این شکوه و آه مجلس و ماوای دلا نیست

هر جا بروی قصه حزن است و عزا هست
جزوعده به عقبی سخن ازمهر وصفانیست

رو پا به می خانه بنه شاد به گردی
جز مطرب و ساقی سخن از ناله و آه نیست

شادی و شعف هم دل و هم مجلس یاران
نوشید در این دم که فردای دگر نیست

7 Comments

  1. به چه می اندیشی؟
    نگرانی بیجاست….
    عشق اینجا و خـ❤️ـدا هم اینجاست
    لحظه ها را دریاب….
    زندگی در فردا….نه،همین امروز است
    راه ها منتظرند، تا تو
    هر جا که بخواهی برسی !
    لحظه ها را دریاب،
    پای در راه گذار
    “راز هستی این است”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *