شعر۱۰۳۳
دلبری کار دلست و این دلم بی دلبرست
بینوا این دل ، اسیر دام یک بی دلبرست

می پرد مرِغ دلم سوی دلی بی دلبرست
میزندبال و پری هرسوکه آن دل دلبرست

کشته نازو نگاهش میشوی چون دلبرست
بسته ی بندکمندش میشوی بی دلبرست

وصف حالش میکنی دانیکه اوهم دلبرست
با لب و دندان گزی لب را که اوبی دلبرست

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *