شعر۱۰۳۹
اگر مجنون بیابان گرد و هم آواره گی گیرد
ز عاشق بودنش زینسان بلا بسیار می گیرد

به کوی لیلیش هر دم ز سنگ کودکان نالد
بلا و درد اگر باشد بسر ، از عاشقی گیرد

هنوز آن بیستون از تیشه ی فرهاد مینالد
که هرچه دارداو برجان زعاشق پیشه میگیرد

چه غم دارد آن بکتاش که عشقش رابعه باشد
که جان دادن براه عشق ، عشقش جاودان گیرد

سر شوریده ای دارد اگر بد نام می گردد
که عشق آرد ورا هر سو به کوی یار می گیرد

برهمن عاشقی دارد ، به گرد کعبه اش گردد
مسلمان عاشق و مجنون ز کعبه باده میگیرد

3 Comments


  1. ‌در دوری تو، «صبر» شرابیست مقدس
    گیرم که عذاب است؛ عذابیست مقدس!
    جز «آه» بر این دفتر خونین ننوشتند
    آری، دل عشاق کتابیست مقدس
    هر چشم فریبنده مرا یاد تو انداخت
    هر گوشه این شهر سرابیست مقدس
    ای آینه! چون خویش مرا پا ک مپندار
    ناپا کی ما پشت نقابیست مقدس
    بیهودگی زندگی ما به چه معناست؟
    لبخند تو، ای مرگ، جوابیست مقدس
    #علی_مقیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *