شعر۱۰۳۴
دوش دیدی که آن ترک جفا کار چه کرد
فتنه ها کرد به پا با دل و دلدار چه کرد
رنگ رخساره به دیدوستمش بازچه کرد
آه عاشق به شنیدو شرری دادو چه کرد
بی وفائی اش همه هستی ما بر باد کرد
آتش عشق ندیدیم در این باره چه کرد
شاهدمست شبی رقص وسماع برپاکرد
تا ندانیم که قسام پس پرده چه کرد
آن چه او کرد به ما کرده ما با ما کرد
در پس پرده اسرار نه دانیم چه کرد
جز یاد تو ای حسرت شیرینِ قدیمی
باور بکنی یا نکنی از همه سیرم
لعنت به بهاری که بدون تو بیاید
وقتی تو نباشی به جهنم که کویرم
من عاشق این بغض قشنگم به کسی چه؟
گیرم بکند دغدغه ی عشق تو پیرم
عشق است که پیرم بکند عشق و بیایی
یک بار فقط دست تو در دست بگیرم
آنوقت سرم را بگُذارم به زمین و…
از شوق بمیرم که بمیرم…که بمیرم