شعر ۱۰۰۸

من مستم ومن مستم من مستم اگرهستم
در دایره مینا دیوانه و سر مستم

جامم به شکستی تو دیدی که من مستم
جام دگری پر کن شوریده و سر مستم

گر شاد همی هستم چون مستم و چون مستم
هم عاشق و هم معشوق هم محرم سر مستم

بیخود ز خود جستم باعشق همی بستم من مستم ومن مستم
در میکده پیوستم دلداده وسرمستم من مستم و من مستم

در عشق گرفتارم سر مستی تو دارم من مستم ومن مستم
زم زم بچه ارزد جان تالعل لبت دارم من مستم و من مستم

تو عاشق و شیدایی معشوق چه بنمایی من مستم ومن مستم
هم ناظری هم منظور دلدار و دلداری من مستم ومن مستم

در بستر این عالم دیوانه تر از من نیست من مستم و من مستم
سر گشته و حیرانم فرهاد این جانم من مستم و من مستم

آن تیشه حرمان راگویندبزن بر جان من مستم و من مستم
حیران ز خود گشتم شیرین چه میداند من مستم ومن مستم

در خانقه جانم هو هو کنم هر دم من مستم و من مستم
در جمع سماع رقصم یاهو کنم هردم من مستم ومن مستم

2 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *